-
کی صدا کرد منو
شنبه 14 اردیبهشت 1398 16:41
خداوکیلی کی منو بعد این همه سال سرچ کرده توی گوگل! اینجا ۵ سال بسته است. از وقتی که تب زن خوشبخت دوم خوابید ما هم سکوت اختیار کردیم. حالا بماند یک زن اول سر از خاک برون آورده و هی میگه از خوشبختی هوو داریش. آره بابا تو خوشبختی! راستی حسناو پری و زری کجان. چقدر خوشبختند الان؟؟ نفهمیدیم کبوتر و جمال سیاه چه کردند آخرش!...
-
You are over qualified
جمعه 12 دی 1393 11:08
چند تا پروجکت کوردیناتور بی خاصیت داشتیم و یک خط در میون میومدند و اگر هم میامدند زیر کار در رو بودند و نیم ساعت وقت ناهار میشد ١.٥و و و و ؛ اینجانب مجبور به کاور کردن کردن این چندبی خاصیت بودم و دریافتم کارهای ادمین که بر دوششان بود چه آسان و باحال و بی استرس بود. در همین راستا رزومه چاق کردم جهت ارسال. باشد که ماهم...
-
کیک شکلاتی
جمعه 12 دی 1393 10:41
تو این گرمای ٤٠ درجه چای بخورم با کیک شکلاتی! بدم میاد از کیک شکلاتی از چای از گرما از تابستون از ناهماهنگی از بی برنامه گی تو و از اینکه بعد از این همه سال نمیدونی چای دوست ندارم و از کیک شکلاتی متنفرم. غردونم پر شده. حوصله ندارم.
-
فرار از خانه
دوشنبه 25 فروردین 1393 10:20
دیشب رفتیم پیاده روی، دم غروب بود و هوا رو به تاریکی میرفت. ۲ تا خانم و یک دختر بچه جلوتر از ما بودند و یک سگ سفید کمی بزرگتر از جعبه دستمال کاغذی در جهت مخالف میآمد سرش را هم پائین انداخته بود و به چشم کسی نگاه نمیکرد . اول فکر کردیم با آن خانمها ست؛ بعد دیدیم رفففففففت. خانم در خانه ای را زد و فکر میکرد سگ همسایه...
-
خواب های علفی جاتی
دوشنبه 25 فروردین 1393 10:13
دیشب خواب های خلاف میدیدم، که لابراتوار تهیه مواد افیونی دارم!!! یک مشت برگ ریخته بودم تو یک ظرف و میجوشوندم برای استعمال! تو خواب هم میگفتم این weed ها دم نکشید!!! انگار مشتری پشت در بود و بی تاب. صبح که برخواستم؛ همچین دل درد و گلاب به روتون بقیه اش را داشتم که از صبح علی الطلوع جز دو لیوان چای و نبات چیزی نخورده...
-
کفآر و حقوق زنان - پست زیر خاکیست
شنبه 23 فروردین 1393 17:54
ما در جایی زندگی میکردیم که اول مردها بودند و مردها بعد ما شهروند دسته چندم بودیم. حالا جای زندگی میکنیم که اول کودکان بعد زنها بعد حیوانات و در آخر آقایون . خوب این مساله به مذاق بعضی آقایون خوش نمی یاد؛ همچین رم میکنند بلاخص آقایونی که ازخاورمیانه و فرهنگ خرتعصبانه و عربی آمده باشند. خوب سخته دیگه؛ یک عمر بیل بیل...
-
نگی نگفتی!
جمعه 22 فروردین 1393 03:30
سوپر مارکت نزدیک خانه واقعا سوپره. اگر رفاه فرمانیه هنوز سر جاش باشه به انضمام پارکینگش ضرب در ٣ سایز این سوپر مارکته. با ترولی و انرژی من حس مسابقه فرمول ١ دست میده بهم, روزی به چرخش و گردش مشغول بودم و از دور دستها صدای عرررررر گوش خراش کودکی گوش خریداران را نوازش میداد. حنجره این کودک صداهای مبهمی به شکل عربده از...
-
ساعت چنده?
جمعه 22 فروردین 1393 02:45
قبل از ابراز محبت و ارادت ساعتت چک کن لطفا, اینور دنیا زودتر شب میشه. شما هم موبآیلت را رو مود "مزاحم نشوید" بگذار شبها. شما هم حساس نباش انقدر که زنگ موبایل از خواب بپرونت و تپش قلب بگیری و بیخواب بشی.
-
خواب
پنجشنبه 21 فروردین 1393 08:34
دیشب در اواسط لالایم، خواب دیدم دنبال لباس عروسم که ساده باشه، گیپور و تور و کار و قر و فر نداشته باشه. میخواهم ساده بپوشم اینبار !!! جل الخالق، خوابه من میبینم! آن خانمه هم هر چی لباس سفید و مشکی بود به من نشون میداد! منم میگفتم فقط سفید باشه! خلاصه نداشت دیگه! حالا آن وسط ها یک مانتو هزار دستانی یا همان شعبانی هم در...
-
شیر موذی بد!
پنجشنبه 21 فروردین 1393 08:05
این شیر آدم را غافلگیر میکنه، تا وقتی حواست بهش هست هی میاد تا لب ظرف و میره پایین. جوری وانمود میکنه که حواسم هست سر نرم بابا. نگران نباش، خودم را کنترل میکنم. به محض اینکه سرت را برگردونی، میاره بالا رو گاز برق انداخته ات و گند میزنه و آروم میشه. حالتو گرفتم، بشین بساب دوباره. شیر بده! بعضی آدمها هم همینطورند،...
-
سه شنبه نمناک
سهشنبه 19 فروردین 1393 13:33
باران میاد نم نم, پائیزه دیگه. زرد, نمناک و مهربان! کلی کار داشتم تو ذهنم برای انجام دادن امروز ولی انجام ندادن پیش گرفتم. چرخیدم و چرخیدم, چند تا عکس گرفتم که فقط یکیش خوب شد! خوب که نه خیلی خوب. گلک خواهرم زنگ زد که با هم کلی حرف زدیم و خندیدیم بر این دنیای فانی. بساط نقاشی را کشیدم بیرون, ولی حتا در جعبه رنگ را باز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 فروردین 1393 09:26
من چند تا قالب دارم، که عین لباس عوضشون میکنم در روز، در ساعت و گاهی در ثانیه! یک قالب زنیه ؛ که رو زمین روزنامه پهن میکنه و سبزی پاک میکنه و میخواهد بلند شه دستش را رو زمین میگذاره و یا علی میگه و بلند میشه و میره که قرمه سبزی هم بزنه! یک قالب زنیه که رلر رنگ برمیداره و در و دیوار رنگ میکنه؛ ترو تمیز. یک قالب زنیه که...
-
سلام ۹۳
پنجشنبه 29 اسفند 1392 08:27
عید آمد و ما هنوز اینجاییم، سفره هفت سین کوچکی هم انداختیم، سمنو هم پختم یک قابلمه بزرگ! عمه لیلا آمد به خوابم گفت حفظ کن این سنت دیرین را در بلاد کفر، این شد که چادر بستم کمرم و هم زدم و هم زدم! و دیگه شد سال ۹۳! باورم نمیشه! زندگی رو دور تند افتاده. عقربه ها میدوند، خورشید هول هولکی میاد و میره و صبر کنید بابا...
-
جای من کجاست
چهارشنبه 28 اسفند 1392 09:03
رفتم متینگ کاری امروز؛ بگو خوب! آنقدر از کار تیمم راضی بودند که در یک همچین پروژه بزرگی کارشان را به نحو احسنت انجام دادند و همینطور از مدریت و کار من! خوب دیگه منو کردند اندازه یک بالون؛ انقدر گفتند و گفتند و ..... چه خوبه که جای خودت باشی؛ همه ما مثل تیکه های پازلیم اگر سر جای خودمون نباشیم فیت نیستیم برای آن جا....
-
برگرد
چهارشنبه 30 بهمن 1392 13:42
کاش سربازهای ما برگردند. کاش سالم برگردند. به خانه برگرد. برگرد.
-
کار بی کار
سهشنبه 29 بهمن 1392 15:09
فردا نمیرم سر کار, از کارم خوشم میاد. دست خودمه, نمیاااام خوب.
-
بزن بریم به سرعت برق و باد!
یکشنبه 20 بهمن 1392 15:00
جعبه و جعبه و جعبه, وقتی میخرم حواسم نیست چه میکنم! وقتی میبندم میفهمم. خواهر جانم امروز صبح زنگ زده, میپرسه جمع کردی؟ میگم فقط شمع ها و کتابها که شده ٧-٨ باکس! و البته وسایل پنتری که شده یک اتاق. کلی چیز هم گذاشتم بگذارم بیرون, نه خرابه و نه غیر قبل استفاده فقط خسته شدم ازشون! من دختر خوبی هستم. از وسایلم نگه دآری...
-
زن و زن چه متفاوت!
دوشنبه 14 بهمن 1392 14:30
زن رو به روی من روی نشسته بود و برای خودش برگی میپیچید, شوهرش اشاره کرد جمع کنه. یکی هم برای شوهرش پیچید, و به مهمانش هم تعارف زد که رد کرد. خانه بوی بدی میداد, خیلی بد و غیر قآبل تحمل. نگاه به لیست کردم, سه تا دختر داشت که آینده آنها نامعلومه! یک خانه ١ خوابه داشت ولی در جوابم گفت راضیم! عروسک های لخت بی دست روی...
-
چندی نبودم
سهشنبه 1 بهمن 1392 14:12
میدونی چند وقته ننوشتم! خیلی وقته. میدونی چه چیزهایی را پشت سر گذاشتم. خیلی چیزها. حالا چی میخواهم بگم که دوباره اینجا را راه انداختم. خیلی چیزها.