به راستی ام القرای اسلام ناب محمدی کجاست؟
پ.ن مردهای خوب به خودشون نگیرند.
پ.ن.این دسته به خودشون بگیرند: تندروها، زور گوها، بیل بیل طلاهای مادر و آشیخ ها!
سوپر مارکت نزدیک خانه واقعا سوپره. اگر رفاه فرمانیه هنوز سر جاش باشه به انضمام پارکینگش ضرب در ٣ سایز این سوپر مارکته.
با ترولی و انرژی من حس مسابقه فرمول ١ دست میده بهم, روزی به چرخش و گردش مشغول بودم و از دور دستها صدای عرررررر گوش خراش کودکی گوش خریداران را نوازش میداد.
حنجره این کودک صداهای مبهمی به شکل عربده از خود صادر میکرد و صدا دور و نزدیک میشد, دقیقا میشد لوکیشن مامی جانش را حدس زد. الان داره شیر میخره, حالا نان برداشت و الخ....
به تقاطعی رسیدم شاخ به شاخ مامی جان و دلبندش. قند عسل در ترولی جلوس کرده و با نیم گردشی دست می انداخت و چیزی در میاورد و به مامی جان پرت میکرد , مشت و لگد حواله میکرد و هم زمان ته حلق به نمایش میگذاشت.
مامی جان: قربونت برم میخرم برات.
قند عسل: اااااااااااااااااا
من:!!!!!!!!!!!!!!!
مامی با خجالت به من نگاه کرد و من با خجالت به بقیه مشتریهای آن ردیف.
قربون طاق ابرو ایرانیت , نشنیدی میگن بچه عزیزه, تربیتش عزیزتر. مادرت نگفته یا مآدر بزرگت.
اگر تو خانه عربده بزنه, با داد خفه اش کن یا خفه شو ساکتش میکنند ولی در سوپر مارکت باید به حلقش اجازه فعالیت داد.
اگر تو خانه دائم سر یخچال بره دعواش میکنند ولی اگر خانه مردم اینکارو انجام بده دم از چیزی نگفتن به بچه ها دم میزنند.
اگر تو خانه اشغال بریزه شهیده ولی تو خیابان بریزه سوت میزنند و آسمان مینگرند.
دست به لپ تاپ باباش نمیتونه بزنه ولی خانه مردم میپره پشت لپ تاپ کاری با کلی فایل کاری و پروژه.
بچه باشی و ثبات تربیتی هم وجود نداشته باشه, مادر و پدر بی تربیت هم داشته باشی چه معجونی خواهی شد . خدا به داد ما و تو و نسل آینده برسد.
اگر گفتن به بچه چیزی نگو, یعنی تحقیرش نکن, داد نزن ولی نگفتن با بچه حرف نزن و بد و خوب را یادش نده. باید زحمت بکشی برای نهالت چون بد یا
خوب آخرش وبال خودته, نگی نگفتی!
مادر معتقده بچه بیتربیت حاصل والدین بی تربیته.
قبل از ابراز محبت و ارادت ساعتت چک کن لطفا, اینور دنیا زودتر شب میشه.
شما هم موبآیلت را رو مود "مزاحم نشوید" بگذار شبها.
شما هم حساس نباش انقدر که زنگ موبایل از خواب بپرونت و تپش قلب بگیری و بیخواب بشی.
دیشب در اواسط لالایم، خواب دیدم دنبال لباس عروسم که ساده باشه، گیپور و تور و کار و قر و فر نداشته باشه. میخواهم ساده بپوشم اینبار !!!
جل الخالق، خوابه من میبینم! آن خانمه هم هر چی لباس سفید و مشکی بود به من نشون میداد! منم میگفتم فقط سفید باشه! خلاصه نداشت دیگه! حالا آن وسط ها یک مانتو هزار دستانی یا همان شعبانی هم در آورد که اینم هست!
خوابم متعلق به دهه ها پیش بود، جا مونده بود و یادم رفته بود ببینمش، الان آمد سر وقتم!
یاد دوستم افتادم که عشق مانتو هزار دستانی یا شعبانی بود، دوست داشت رژلب کمرنگ صورتی بزنه و موهاشو اشینی درست کنه و کاکلش را بگذاره بیرون. منتها مامان و باباش واسه همان رژ لب بیرنگ که بیشتر برق لب بود آسمان را به زمین میدوختند و از زندگی منصرفش میکردند! همه پدر و مادر ها همینطور بودند منتها کمی بیشتر و کمی کمتر!
اگر پدر و مادرش میدونستند فقط ۲۵-۲۶ بهار را میبینه؛ بازم سر رژلب اذیتش میکردند؟؟
کاش بود میگذاشتم این کار را انجام بده و آن کار را دیگه فایده نداره، نمیشه جبران کرد.
از تقویم سال ۱۳۸۰ یک برگه با خودم آوردم که برای تو توش نوشته بودم، ۱۳ سال گذشت از وقتی که رفتی.
جات راحته، کسی برای آهنگ گوش دادن و عاشق بودن عذابت نمیده دیگه.
به مادرم میگم؛ میگه حالا گیر دادند به خواهرش که از شوهرش جدا شده و برای خودش داره تنها زندگی میکنه.
درس نمی گیریم که؛ عزیزانمون را جون به سر میکنیم واسه حرف مردم.
این شیر آدم را غافلگیر میکنه، تا وقتی حواست بهش هست هی میاد تا لب ظرف و میره پایین. جوری وانمود میکنه که حواسم هست سر نرم بابا. نگران نباش، خودم را کنترل میکنم.
به محض اینکه سرت را برگردونی، میاره بالا رو گاز برق انداخته ات و گند میزنه و آروم میشه.
حالتو گرفتم، بشین بساب دوباره.
شیر بده!
بعضی آدمها هم همینطورند، موذیانه عمل میکنند مانند شیر.